دانلود آهنگ بهرام و علی سورنا شعر بیداری
دانلود آهنگ بهرام و علی سورنا شعر بیداری
دانلود آهنگ بهرام و علی سورنا شعر بیداری از آلبوم خون خورشید ، با پخش آنلاین و کیفیت عالی 320 به همراه متن ترانه
Bahram & Ali Sorena _ Shere Bidari
متن آهنگ بهرام و علی سورنا شعر بیداری
این آسمون سال هاست ستاره دریده
پس بذار رعدش رو صدا بزنیم ها؟
که زندگی رو واسه اجاره ندید
پرنده ای که پروازو بی اجازه پرید
به دار کشیده شد تَن غمین ما بارها
و تماشا بود نصیب کفتار ها
توو هزار زن تو هزاره غریب
کنار هزار مرد فرزند اعدام زمین
خسته از جسارت، یه شهر بعد غارت
تلاش میکنم انتخابو
اما یه کوه غم تووم دفنه از شرارت
هنوزم در به در میرم
جر خورده قلبم از بس که جنگیدم
سرد و زخمی میرسه بهار
من هر بار از ته لحظه ترسیدم
رقصیدم توو سایه شیطان
در حال فرار از دست نُه میلیارد انسان
توو این خلاء بیگانگی
مواجهه زخم های روحه زیر سیلان
هر بار گلوله کرد امیدو رنگ خون
میخورم به پوچ
پا میشم که بدونم که زنده ام
میخونم بدونی چی گذشت بمون
یه سرزمین حاشیه نطفه دارم
یه باغ از خلاء میون حفره ها دفن
توو این خاک انسان کش جویبار خون
من هرکیو شناختم مرُد کنارم
هر سوار آزاد رو به میله میبستن
شبانه کش هایی که از سپیده میترسن
درنده ها رو باید درید
من اگه درنده نبودم بهم نمیرسید فرهنگ
میون کفتار ها
لا بزدلا گذشتم من از نقاب ها
رازمو تووی گوش فاحشه ها خوندم
شعر بیداریم میچرخه توو تخت خواب ها ولی…مبارزه از یادمون نمیره
توو این خاک مرده هر روز میرویه میله
سوز از بانگ انسان میشکنه استخون زندان رو
بخیه های سِر پاره میشه
و خون احساس های مُرده تازه میشه
تووم یه زندانی میکِشه داد
تا بکاره بذرمو برابر و آزاد
مبارزه از یادمون نمیره
توو این خاک مرده هر روز میرویه میله
سوز از بانگ انسان میشکنه استخون زندان رو
بخیه های سِر پاره میشه
و خون احساس های مُرده تازه میشه
تووم یه زندانی میکِشه داد
تا بکاره بذرمو برابر و آزاد
میدمه تو ووجودم صبح و
میشکونم من این قبحو
که آدما به زبون بیارن سیاه و سرخو
خوب گوشاتو پُر کن فکرتو بکن کنترل
که یاد بگیری فرق تخیل و توهمو
بریده روزگار کلی زبون تندو
کلی غول سیاه موند توو کمد
کی نشنیده که توو باغ حسرت صدای بلبل؟
هرکاری خواستی بکن
که اگه نکردی تنگ کردی کلی خُلقو
دنبال این نیستم که بدم سمت و سو بهت
من همین پشت جام خوبه
یه کمی گنده میشی میبینی که جامعه
الگو بودنو چه زود میکنه فرو بهت
بعدم میخنده به سقوطت
همه یه سرگرمی ساده ایم واسه توده
و زندان یه فکره
پشت نگاه خشک و محدود و فرسوده
وقتی گم بشی توو خودت
دیگه مهم نیست کدوم ور دره خونه
من خودمو رو دوشم میکشم و تووی کوچم
من از دنیا فارغم
من هم پُرم و پوچم
موسیقی می شم توو گوشم
من مخلوق و خالقم
من هم تنهام و هم توو جمع
هم بیرونشم هم تووشم
کلا متناقضم
ولی صاف و صادقم
میخوای بازم از این قصه ها بگم؟
دنبال سایه های تووتم
بهشون فضا بده تا بهشون صدا بدم
بهار پایان حیاته، واسه ما تکه های یخ
غوطه ور رو دریای قصه های مرگ
مبارزه از یادمون نمیره
توو این خاک مرده هر روز میرویه میله
سوز از بانگ انسان میشکنه استخون زندان رو
بخیه های سِر پاره میشه
و خون احساس های مُرده تازه میشه
تووم یه زندانی میکِشه داد
تا بکاره بذرمو برابر و آزاد
مبارزه از یادمون نمیره
توو این خاک مرده هر روز میرویه میله
سوز از بانگ انسان میشکنه استخون زندان رو
بخیه های سِر پاره میشه
و خون احساس های مُرده تازه میشه
تووم یه زندانی میکِشه داد
تا بکاره بذرمو برابر و آزاد